اشعار امام زمان(عج)

ساخت وبلاگ

اشعار امام زمان(عج) - وداع با ماه رمضان - مهدی مقیمی

 

ما را در اوج دل نگرانی نگاه کن

بر این بهار رو به خزانی نگاه کن

 

امشب غریبه نیست میان من و شما

قدری به نوکرت خودمانی نگاه کن

 

مثل خدا که در رمضان خوب می خرد

آقا تو هم به ما رمضانی نگاه کن

 

این دل برای آمدنت زیر و رو شده

این دل شده است خانه تکانی نگاه کن

 

بد کرده ام اگر که جوانی نموده ام

جرم مرا به دید جوانی نگاه کن

 

عجل علی ظهورک یابن الحسن، بیا

حیف است پشت ابر بمانی نگاه کن

 

نیمی زعمر، در هوس کربلا گذشت

نیمی دگر به مرثیه خوانی نگاه کن

 

عباس چون علیست جبینش شکافته

زینب چو فاطمه است کمانی نگاه کن

 

مهدی مقیمی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

********************

 

اشعار وداع با ماه مبارک رمضان – مناجات با امام زمان(عج)

 

دو سه شب مانده فقط برگ امان نیست مرا

توشه ای از برکات رمضان نیست مرا

 

یک زمان گریه کنی خوب برایت بودم

خاک بر سر شدم اشک روان نیست مرا

 

توبه هایم عقب افتاده و جوانیم گذشت

پیری از راه رسیده است توان نیست مرا

 

سرم آنقدر به دنیا و ظواهر گرم است

چیزی از باطن اسرار عیان نیست مرا

  

آشتی کردن من با همه بود الا تو

سود این دوستی ام غیر زبان نیست مرا

 

شب قدر از کف من رفت برای بخشش

غیر روز عرفه هیچ زمان نیست مرا

 

تا زمانی که حسین است رفیق دل من

میل همراه شدن با دیگران نیست مرا

 

دور هم بودن ما را بنویسید حسین

نفسی جز نفس سینه زنان نیست مرا

 

آه جز کرببلا هیچ نمیخواهم من

آه جز کرببلا قبله ی جان نیست مرا

 

 خواهری رفت سوی مقتل و میگفت حسین

جان تو همسفری غیر سنان نیست مرا

 

اجرا شده توسط حاج منصور ارضی در شب 28 رمضان 95

 

*********************

 

 اشعار امام زمان(ع) - شب قدر - محمد بیابانی

 

قبل از آنکه بنویسند جزای همه را

می سپارند به تو قدر و قضای همه را

 

شب قدر است ولی قدر نمی دانیمت

که تو باید بدهی اجر و سزای همه را

 

ما برای فرجت آمده ایم امشب، کاش

به اجابت برسانند دعای همه را

 

هر چه از دامن تو دور شود دستی باز

می کشاند وسط احسان تو پای همه را

 

ای گل فاطمه! یابن الحسن! آقاجانم!

بشنو داد همه را بشنو صدای همه را

 

کربلایی؟ نجفی؟ سامره ای؟ یا مشهد؟

هر کجا هستی خالی کن جای همه را

 

زائران حرم جد تو را می بخشند

امشب آقا بده پس کرب و بلای همه را

 

محمد بیابانی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

 *********************

 

اشعار مناجات با امام زمان(عج)

 

گرچه بدیم باز گدا میشویم ما

سائل به آستان شما میشویم ما

 

 رو میزنیم و باز تو ردّش نمیکنی

پس با امید گرم دعا میشویم ما

 

 هر جور هست وجهه ما حفظ میشود

هر جور هست اهل بکا میشویم ما

 

 هرکس مجاز نیست بیاید به بزم عشق

این اعتقاد ماست سوا میشویم ما

 

 از برکت کمیل و مناجات نیمه شب

از قید و بند نفس رها میشویم ما

 

 سرتا به پا اگرچه پر از درد و غصه ایم

مولا نظر کنند دوا میشویم ما

 

 امشب کنار حضرت زهرای مرضیه

از زائران کرببلا میشویم ما

 

پایین پای حضرت ارباب تا به صبح

گریان جسم روی عبا میشویم ما

 

 سرنیزه های کند شده شر درست کرد

درکربلا هزار علی اکبر درست کرد

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

*********************

 

 اشعار مناجات با امام زمان(عج) – محمد بیابانی

 

دلمرده ایم و یاد تو جان می دهد به ما

قلبیم و بودنت ضربان می دهد به ما

 

ماه خدا دومرتبه بی ماه روی تو

دارد بشارت رمضان می دهد به ما

 

 برگرد! ای که لحظه ی افطار، عاقبت

یک روز دست های تو نان می دهد به ما

 

روزی سه بار غرق غریبی و بی کسی ست

حسی که بی تو وقت اذان می دهد به ما

 

این ماه، فرصتی ست که باز عاشقت شویم

ماه خدا دوباره زمان می دهد به ما

 

امسال میهمان جد تو هستیم، جان حسین

نامی که اشک های روان می دهد به ما

 

 حالا که سفره، سفره ی عشق است پس خدا

هرچه بخواهد این دلمان می دهد به ما

 

بی شک حواله همه امسال کربلاست

مزدی که آخر رمضان می دهد به ما

 

 محمد بیابانی

 

*********************

 

اشعار مناجات با امام زمان(عج) – محمد جواد پرچمی

 

غم فراق تو اصلاً برام کم نگذاشت

لبم که خواست شکایت کند دلم نگذاشت

 

همیشه درددلم با تو نیمه کاره گذشت

لبم که باز شد این دفعه گریه ام نگذاشت

 

زمانه باعث هجران نشد، خودم شده ام

گناه کارىِ هر روزه ى خودم نگذاشت

 

مرا ببخش که از دورى ات نمى میرم

سرم دوید بسویت ولى پرم نگذاشت

 

 اگر که دیر رسیدم پرم وبالم شد

کمىِ فرصت دورى راه هم نگذاشت

 

به هرکسى که به فکرم رسید رو زده ام

ولى براى وساطت کسى قدم نگذاشت

 

 به من نخواسته دادى، نگفته بخشیدى

بزرگوارى تو فرصت قسم نگذاشت

 

همیشه زودتر از در زدن درى وا شد

مرا نگاه کریمت معطّلم نگذاشت

 

قرار بود که قهرت مرا بسوزاند

دوباره سایه ى گلدسته ى حرم نگذاشت

 

 محمد جواد پرچمی

 

*********************

 

اشعار مناجات با امام زمان(عج) – یوسف رحیمی

 

 عمري گذشت و کوچه کوچه دربدر بودم

آواره‌اي از بادها آواره‌تر بودم

 

يک عمر مثل يک غريبه زندگي کردم

از بس‌که از حال دل خود بي‌خبر بودم

 

 هر شب من و دلواپسي، هر شب من و حسرت

تا صبح در تنهايي خود غوطه‌ور بودم

 

دل بستم اين دلبستگي بيچاره‌ام کرده

اي کاش در دنيا فقط يک رهگذر بودم

 

از دست دنيا اين همه بازي نمي‌خوردم

آري! اگر در فکر دنياي دگر بودم

 

 ناگاه وقت رفتن است و آه دلتنگم

اي کاش گاهي هم به ياد اين سفر بودم

 

 چشم انتظاري ماند و من، تا آخر اين راه

يک عمر از حال عزيزم بي‌خبر بودم...

 

یوسف رحیمی

 

*********************

 

 اشعار مناجات با امام زمان(عج) – محمد بیابانی

 

باز بی خورشید مانده آسمان جمعه ها

بر لب آمد از فراقت باز جان جمعه ها

 

 باز بی تو می رسند از راه و بی تو می روند

ظاهرا پایان ندارد داستان جمعه ها

 

قبل از آن امیدواریم و پس از آن ناامید

عالمی داریم با ظهر و اذان جمعه ها

 

منتظر با بال ندبه جمعه را طی می کند

ما که جا خواهیم ماند از کاروان جمعه ها

 

 اصلا آقا با چه امیدی بیایی از سفر

قلب های ماست وقتی میزبان جمعه ها

 

از غروب جمعه ها دلگیرتر چشمان توست

می شود فهمید این را از زبان جمعه ها

 

فاطمه شب های جمعه روضه خوان کربلاست

هست اما چشم هایت روضه خوان جمعه ها

 

محمد بیابانی

 

*********************

 

 اشعار مناجات با امام زمان(عج) -  محمد جواد شیرازی

 

فانی ام... آغاز و پایانی ندارم جز خودت

غیر مقدورم که امکانی ندارم جز خودت

 

 سال ها محتاج نانم از تنور خانه ات

از کسی در سفره ام نانی ندارم جز خودت

 

باز هم دارم غزل ها را بهانه می کنم

قصدی از شعر و غزل خوانی ندارم جز خودت

 

 هر کسی که دل به او بستم دلم را زد شکست

با دل ویرانه خواهانی ندارم جز خودت

 

یک زمانی هم اگر حرفی ز آبادی شود

در خراب آبادِ دل، بانی ندارم جز خودت

 

چاره ای کن، غفلتم از تو جدایم کرده است

چاره ای هنگام حیرانی ندارم جز خودت

 

می نشینی پیش چشمم باز انکارت کنند

مثل یعقوبم که برهانی ندارم جز خودت

 

 پاره کردم این گریبان را بدانی عاشقم

بهرِ کس پاره گریبانی ندارم جز خودت

 

در پشیمانی، پشیمان از پشیمانی شدم

راهِ حل از این پشیمانی ندارم جز خودت

 

 بین خلوتگاه قبرم شک ندارم آخرش

فاتحه خوانی و مهمانی ندارم جز خودت

 

 در قیامت هم بهشت من تویی یابن الحسن

خوب می دانی که رضوانی ندارم جز خودت

 

 آرزویم کربلا رفتن به همراه شما است

همسفر تا کوی جانانی ندارم جز خودت

 

 محمد جواد شیرازی

 

*********************

 

اشعار مناجات با امام زمان(عج)

 

نشسته ایم به راهت چه میکنی با ما ؟

تو شاه و ما همه رعیت چه میکنی با ما ؟

 

کنون که عمر گران صرف آرزوها شد

رسیده ایم ته خط چه میکنی با ما ؟

 

همیشه اولویت را به این و آن دادیم

شدیم غرق خجالت چه میکنی با ما ؟

 

جواب بد شدن ما نگاه لطف تو بود

چه کرده ایم برایت... چه میکنی با ما...

 

سریع میگذرد زندگی چه خوب و چه بد

در ازدحام قیامت چه میکنی با ما

 

سه چهار روز همه زائر رضا بودیم

 به خاطر دل حضرت چه می‎کنی با ما

 

به زیر قُبّه‎ی آقا که می‎روی شب‎ها

 در آن زمان اجابت چه می‎کنی با ما

 

در آن زمان که گرفتار کار خود هستیم

بگو برای شفاعت چه میکنی با ما

 

منی که آمدم و گریه بر حسین کردم

به خاطر دل حضرت چه میکنی با ما ؟

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

موضوعات مرتبط: مناجات با امام زمان عجل الله تعالي فرجه

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karbala1391a بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 18 خرداد 1396 ساعت: 17:43