اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – رضا تاجیک
مگه اين قصه ي دوري انتهايي نداره ؟
اين چراغوني بي تو لطف و صفايي نداره
اين جماعت كه مي بيني همه گريان تواند
كل سال منتظر نيمه ي شعبان تواند
وقتي نيستي دل به دريا غرق حسرت مي زنن
با يه امّيدى براتو طاق نصرت مي زنن
اين همه پرچم يامهدي بيا برات زدن
توي جمكرون دل بوسه به خاك پات زدن
همه جا شيريني و شربته نذر قدمت
همه نذري ميدن آقا به اميد كرمت
مردمي كه تو مسير تو دارن گل مي زنن
به نخ پرچم تو دست توسل مي زنن
همه شادن كه رسيدي ولي نيستي آقا تو
محشري ميشه كه جشن بگيره اين دنيا باتو
چرا مستجاب نميشه العجلهاي دلم ؟
به نتيجه نرسيده اين تمناي دلم
بيا آقا كه دلاي ما همه به نامته
تشنه ي ديدن اون لحظه ي انتقامته
آقاجون بيا ببين كه شيعه بي تو غريبه
دلاي منتظراي تو همه غم نصيبه
آقاجون بيا ببين كه ما به زير علميم
هم قسم با همه ى مدافعان حرميم
آقاجون بيا ببين عاشقا روسفيد شدن
همه با سربند يامهدي تو شهيد شدن
دلامونو پر بده كه شب شب ذكر و دعاس
شب جشن تو شب زيارتي كربلاس
نمي افته از روي لبم اميد عالمين
تا روز ظهور صداي يالثارات الحسين .....
شنيدم تو كربلا خيمه هاتو آتيش زدن
الهي من بميرم براي بچه هات حسين
اينقدر تشنه بودي آسمونو دود مي ديدي
من فداي اون تركهاي روي لبات حسين
رضا تاجیک
برگرفته از کانال بی پلاک
*********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – محمد حسین رحیمیان
ما خاک بوس آستان اهل بیتیم
شکر خدا از نوکران اهل بیتیم
مانوس، با پیر و جوان اهل بیتیم
دلدادگان دودمان اهل بیتیم
ما زیر دین خانِدان جود هستیم
ما در پناه مهدی موعود هستیم
ما اهل ایران امت صاحب زمانیم
هر روز و شب در خدمت صاحب زمانیم
شکر خدا که رَعْيت صاحب زمانیم
یک عمر زیر منت صاحب زمانیم
آقاتر از مولای ما دنیا ندارد
جز او کسی دیگر هوای ما ندارد
آقا سلام ، عرض ادب ، عرص ارادت
بار دگر در حق ما کردی محبت
مثل همیشه داده ای ما را خجالت
در مجلس میلاد تو گشتیم دعوت
با مهربانی سوی خود ما را کشاندی
هر خوب و بد را پای این سفره نشاندی
تو مثل زهرا مادرت مشکل گشایی
در شادی و غم یار هر شاه و گدایی
تو تکیه گاه و محرم اسرار مایی
دیدیم از تو مهربانی ، با وفایی
لطف تو از دل برده کل غصه ها را
دست دعای تو گرفته دست ما را
ای دلشکسته از غریب و آشناها
ای غیبتت زیر سر امثال ماها
خیلی به درد تو نخورد این ادعاها :
آقا بیا آقا بیا آقا بیاها
ما جان خود را هدیه بر جانان نکردیم
ما لطف بسیار تو را جبران نکردیم
بر این شب دنیا بتاب ای ماه پنهان
درد است در دل ها ولی کو راه درمان؟
پر گشته این عالم ز غم های فراوان
عید و عزا بی تو ندارد فرق چندان
خیری نمی بینیم از دورانِ بی تو
بس نیست آقا نیمه ی شعبانِ بی تو؟
گم شد بدون تو در عالم مهربانی
کم می شود پیدا دل صاحب زمانی
آقای من اینجا نه پیری نه جوانی
چون مهزیار از تو نمی گیرد نشانی
جای شهیدان جای انصار تو خالیست
آقا ببخش اینجا کسی فکر کسی نیست
آقا بیا و حال دنیا را عوض کن
این روزگار سرد اینجا را عوض کن
هویی بکش ، بی بال و پرها را عوض کن
آقا به جان مادرت ما را عوض کن
وقتش شده با گوشه چشمی یا دعایی
مثل خودت ما را ابالفضلی نمایی
ای که شده قلبت پریشان ابالفضل
ذکر لبت هر روز و شب، ای جان ابالفضل
ای بی قرار داغ دستان ابالفضل
گریه کن لب های عطشان ابالفضل
از روضه او هر دلی در التهاب است
قبر عمویت هم قد طفل رباب است
محمد حسین رحیمیان
اردیبهشت ۹۶
*********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی
بيشتر از بيشتر از بيشتر
میشود از عشق دلم ريشتر
من كه اويسم ز قَرَن آمدم
وقت ندارم به خدا بيشتر
ليلهى قدرِ حسنِ عسکرى
كاش قرارِ تو شود پيشتر
ناوَك مژگانِ تو و جانِ ما
خونِ همه گردن آن نيشتر
واى كه ديوانه شدم يك كلام
سورهى والعصر عليك السلام
همسفرِ هر سحر سامرا
اى پسرِ خوش خبرِ سامرا
اى نوهى حضرت هادى سلام
حصن تو در دور و بر سامرا
در حرم تازهى باباى تو
جامعه خوانديم درِ سامرا
كارگريَش كه نشد قسمتم
رُفتهگرم رُفتهگرِ سامرا
آمدهام تا بزنم يك دو جام
سورهى والعصر عليك السلام
تا كه پدر بر لبِ تو بوسه داد
بوى گلِ نرگسى آورد باد
در شبِ ميلادِ تو جودت شكُفت
لطف تو شد از سرِ عالم زياد
دَم پرِ جبريل شدم بال زد
بال زدم از درِ بابُ الجواد
بُرد مرا اولِ شب كاظمين
بُرد مرا كرب و بلا بامداد
اى عَلوى جود و جوادى مرام
سورهى والعصر عليك السلام
"آمدم اى شاه پناهم بده
خط امانى زِ گناهم بده"
پنجره فولاد مرا راه داد
جانِ رضا خوانده و راهم بده
ماه مبارك من و دست تُهى
سوزِ جگر آتش آهم بده
كنجِ حرم يا دَمِ پايين پا
باز از آن لطف نگاهم بده
میرسد عطرِ رضوى بر مشام
سورهى والعصر عليك السلام
كعبهى هفتم شد و حاجات داد
بابِ حوائج شد و خيرات داد
مادر من سفرهى نذرش گرفت
حاجت ما اكثرِ اوقات داد
ندبهى تعجيلِ فرج رزق ما
با نَفَسِ جدهى سادات داد
اَفضَل اعمال بُوَد انتظار
ذكر فرج حالِ مناجات داد
من به مناجاتِ توأم مستدام
سورهى والعصر عليك السلام
كاش كه مردانِ ظهورت شويم
صاحبِ يك سيرت و صورت شويم
كاش كه در غيبت تو استوار
مثل زمانهاى حضورت شويم
حضرت صادق تويى و كاش ما
شيعهى تو مَردِ تنورت شويم
گفت كه دربانىِ تو مىكند
كاش كه ما خاك عبورت شويم
تو خودِ معراجى و ما زيرِ گام
سورهى والعصر عليك السلام
با قدمت علم تناور شود
علم و عمل ريشهى باور شود
شام غم جهل و خرافاتها
با نَفَس باقرىات سر شود
فصل شكوفايى عقل است و دل
جاى روايات پيمبر شود
نور زمين ، نور زمان ، سايه نور
خاك از اين معجزهها زر شود
لحظه شماريم براى قيام
سورهى والعصر عليك السلام
دست من و بركت آبادىات
از پَرِ سجادهى سجادىات
لطف دعاى تو شده مستدام
بر سرِ ما سايهى شمشادىات
مثل على ابن حسينى تو و
میرسد آوازهى آزادىات
فخر خدا میكند از سجدهات
كاش شوم مُحرِم اين وادىات
رو به تو شد سجدهى بيت الحرام
سورهى والعصر عليك السلام
چشم تو در كارِ حسين است و بس
كارِ تو تكرارِ حسين است و بس
بيرقِ سنگينِ تو وقتِ قيام
دستِ علمدار حسين است و بس
قلب تو انگار گرفتارِ اوست
هركه گرفتارِ حسين است و بس
پرده گشا ديدنِ روى شما
لحظهى ديدار حسين است و بس
رو به دلِ زينبى ات صبح و شام
سورهى والعصر عليك السلام
زائرِ هم سفرهى غمها حسن
عشقِ تو آقاى كَرَمها حسن
روزِ ظهورِ تو مهم است چون
دارد از آن روز حرمها حسن
میرسد آن روز كه بينيم ما
بينِ بقيع نقشِ عَلمها حسن
روى ضريحى كه تماشايى است
نقش نمايند قلمها حسن
اى حَسنى جلوه و حُسن ختام
سورهى والعصر عليك السلام
جاى حرم غربتِ زهرا كه هست
يك نفر از عترتِ زهرا كه هست
گرچه گره در گره ام ، نيست غم
دستِ شما تربتِ زهرا كه هست
پيشِ تو گيريم نداريم جاى
خوب قسمِ حضرتِ زهرا كه هست
ما كه نباشيم چه غم ؟ تو بيا
ديدن تو قسمت زهرا كه هست
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
هيبت تو رفته به مولا على
حيدرى و محوِ تماشا على
میرسد از شش جهتِ ذوالفقار
لات و هُبَل را بشكن ياعلى
خاطرهى رزم على در نبرد
مثل تو مىگشت مُهيا على
نيست تو را قبلهاى الا حسين
نيست تو را كعبهاى الا على
روز تقاص است و تويى انتقام
سورهى والعصر عليك السلام
جلوه گرِ حضرت ختمى مآب
حضرت خورشيد محمد بتاب
خاتم انگشترىِ خاتمى
جذبهى فيزورهى احمد ركاب
جاذبهى گنبد خضرا بيا
تا بدرد سينهى خود آفتاب
اى شرف و الشمس پيمبر لبت
راز مسلمانىِ اهل كتاب
ذكر سلام و صلواتم مدام
سورهى والعصر عليك السلام
حسن لطفی
*********************
اشعار ولادت حضرت امام زمان(عج) – حسن لطفی
ايليائيم از دهات شما
از تبارِ ترنُمات شما
آسمانها هميشه گُم بودند
پایِ هر سبزهی حيات شما
روزگارم گذشته شكر خدا
در جوار لبِ فرات شما
كوزهام را دوباره پُر كردم
از سرِ چشمهی نجات شما
زندگیِ مرا چه شيرين كرد
نفس شاخهی نبات شما
سفرهام پَهن خانهام سرسبز
بركت دارد از زكات شما
آب و نانم رسيده از آن روز
كه نشستم سرِ بساطِ شما
پنج نوبت به پشتتان هستیم
وقتِ حی علی الصلوة شما
باغ ما میوههای فطرت داد
محض روی توجّهات شما
الغرض داده است بر دستم
با دو دستش خدا براتِ شما
تا قيامت فرشته باران باد
سر هر ريشهی قمات شما
شُکر از ايل كربلا هستيم
ما زمين خوردهی شما هستيم
به سمرقند یا بخارایی
یا به شن زارهای صحرایی
محملت بی غبار و راهت سبز
خوش نشین بر بُراق زیبایی
سر راهت قبیلهی مجنون
پشتِ سر چشمهای لیلایی
آی بالا بلند کشمیری
کِی به این آب و خاک میآیی
لهجهات هاشمی و زینب وار
مثل نهجالبلاغه شیوایی
تا بدین ناز میروی آقا
میبَری از خدا شکیبایی
صید کردی نگاه آهو را
یعنی آقا زِ نسلِ زهرایی
کاروان را شبی بیار این سو
تا که چشم مرا بیارایی
به هوایت پریدنم عشقست
به رهت سر بُریدنم عشقست
نامتان رنگِ كيميا دارد
ريشه در باور خدا دارد
نامتان از كجا تَراوش كرد
كه چنين حسِ ربنا دارد
بر عقيقِ دلش نوشته خدا
چقدر نامتان صفا دارد
سرگذشت من و شما زيباست
چهارده قرن ماجرا دارد
چهارده قرن نه پيش از عشق
پيش از پيش ابتدا دارد
جبرئيل از شعاع تو دانست
كه خدا جلوه تا كجا دارد
چهارده تن ميان يك قابند
كه در آن عكسی از شما دارد
بِاَبی انتَ سيد و السادات
بر تو و خاندان تو صلوات
دور آخر به مِی كشان اُفتاد
ساقيا مطلعت مباركباد
خوش بحال كسی كه بر چشمش
چشم تو فرصت تماشا داد
مژهها را بگو مرا گيرند
ناز دارد نگاه اين صياد
گرچه اينسان خرابمان كردی
نَفَست گرم و خانه ات آباد
دل زِ شوقت به سينه میكوبد
مثلِ تيشه به بيستون فرهاد
لا به لبهای ماست الا انت
تب ديوانگيست بادا باد
ميدهد طعم شير مادرمان
نظرت ، با من است مادر زاد
ميزنم نعره هر طپش يا عشق
ميكشم سمتِ خيمهات فرياد
گرهی بسته ی مرا واكن
روی قلبم دوباره امضا كن
خانه لبریز بوی اسفند است
غرق گلهای سرخ الوند است
پای دیوار بین شب بوها
لالهی دامن دماوند است
شب عید است حاجتش بدهید
پشت در یوسف آرزومند است
زود معراج میرود یعنی
ناز این طفل با خداوند است
پدرت سیر می شود هرگز
لب تو کهکشانی از قند است
از نگاه علی و زهرا باز
سهم نرگس همیشه لبخند است
دل ما بند توست با عباس
نقش سربند توست یا عباس
برف بودیم و آبمان کردی
بین سرما مذابمان کردی
ریختی بین قالب عشقت
عاقبت مستجابمان کردی
گرچه در پشت ابرها بودی
چشمهی آفتابمان کردی
تا نویسیم سر گذشتت را
سینه سینه کتابمان کردی
تکه سنگی رها و گُم بودیم
خط کشیدی شهابمان کردی
با سر انگشت آسمانی خود
كوزههای شرابمان كردی
يك شقايق به جای دل دادی
مثل آئینه قابمان كردی
هرچه مردم جوابمان كردند
با نگاهت حسابمان كردی
گوشه چشمی بلند مرتبهام
آشنایم گدای هر شبهام
عرش خود را در این سرا گم کرد
کنج ایوان سامرا گم کرد
بسکه چرخید در مدار شما
که زمین خط استوا گم کرد
آسمان با درخشش چشمت
ماه را با ستارهها گم کرد
بُرد خورشید را زِ محضرتان
در نواحیِ ناکجا گم کرد
بازهم در هجوم مشتاقان
نوح آمد ولی ردا گم کرد
هفت پشتِ بهشت میلرزد
که تو را دید دست و پا گم کرد
خوش به چشمی که با تماشایت
بین محراب قبله را گم کرد
با غمت خاک سرشته بیا
روی پیشانیم نوشته بیا
آتش سینهی نِیستانی
که مناجاتِ ماه شعبانی
جمکران دلم گرفته ببین
میروم بی تو رو به ویرانی
ما قنوتی تَرک تَرک خورده
تو زلالی شبیه بارانی
از شما ...بر بهشت میارزد
کاسهی آبی و خُردهی نانی
باز باران گرفته تا دَمِ صبح
در قنوتت مگر چه میخوانی
جمعهای باز هم گذشت و نشد
که رهایم کنی زِ حیرانی
جمعههایی که دیر میآیند
جمعههایی عجیب طولانی
میکند سردی جدایی تو
روزهای مرا زمستانی
راستی در کجای این خاکی
کربلا یا که در خراسانی
بادها میوزند و میگویند
شاید امشب بقیع میمانی
گاهی از بوی سیب میفهمم
علقمه رفتهای به مهمانی
شاید امشب مدینهای شاید
یا که شاید دمشق ، میدانی
هرکجایی همیشه قلبت شاد
هرکجایی سرت سلامت باد
حسن لطفی
موضوعات مرتبط: ميلاد و مدح امام زمان عجل الله تعالي فرجه
برچسب : نویسنده : karbala1391a بازدید : 28