اشعار شهادت حضرت امام صادق(ع)

ساخت وبلاگ

اشعار امام زمان(عج) - شهادت حضرت امام صادق(ع)

 

به گریه‎های یتیمانه‎ی گدایانت

اراده کن برسد، دست ما به دامانت

 

بریده‎ایم ز شهر و به خاک‎راه زده‎ایم

به این امید که باشیم در بیابانت

 

گناه‎کاری ما خشک‎سالی آورده

نمی‎رسد به نفس‎های شهر بارانت

 

«بُطونُهم مُلِئت بِالحَرام» هم شده‎ایم

که نیستیم زمان عمل مسلمانت

 

چقدر گریه‎ی یعقوب شب به شب برسد

ولی تو راه نیفتی به سوی کنعانت

 

ز ره نیامدی و جمعه جمعه پیر شدند

تمام پیر غلامان ز داغ هجرانت

 

بیا بهار به پا کن بهار یعنی تو

بیا که گل بدهد دانه دانه گلدانت

 

عزای حضرت صادق رسیده آقاجان

فدای شال عزا و دو چشم گریانت

 

برات کرب و بلا را بیا محبّت کن

به حقّ خشکی لب‎های جدّ عطشانت

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

**********************

 

اشعار شهادت حضرت امام صادق(ع)

 

ما بی وجود لطف تو مذهب نداشتیم

در دین و علم این همه منصب نداشتیم

نورت اگر نبود به جز شب نداشتیم

ذکر حسین جان به روی لب نداشتیم

 

آری اگر که شیعه به پا هست و عاشق است

از فيض قال باقر و از قال صادق است

 

با گوشه نگاه تو زائر درست شد

با روضه خوانی تو شعائر درست شد

از ذوق توست این همه شاعر درست شد

از قطره ای ز علم تو جابر درست شد

 

هرکس بدون توست به محشر معطل است

توحید ما طفیلی درس مفضل است

 

درهاي شهر علم به دست تو باز شد

اسلام پاي مكتب تو سرفراز شد

از شرق و غرب با تو جهان بي نياز شد

اصلي ترين وصيت تو بر نماز شد

 

در فكر شيعه بود هميشه دل شما

ماييم از اضافه آب و گل شما

 

شاگرد تو اگرچه که چندین هزار بود

از آنهمه چقدر برای تو یار بود؟

دردت یکی نبود، غمت بیشمار بود

مثل علی همیشه به چشم تو خار بود

 

پس چاره ای به غیر صبوری نداشتی

بیش از سه چار شیعه تنوری نداشتی

 

خفاش هاي نمیه شب تار آمدند

تو در نماز، در پی پیکار آمدند

مانند دزد از سر دیوار آمدند

اینگونه در مدینه همه بار آمدند

 

بر روی خاک از نفس افتاده می کشند

اینها ز زیر پای تو سجاده می کشند

 

در کوچه نیست پوشش و عمامه بر سرت

آتش گرفته است دري در برابرت

اما نبود پشت در خانه همسرت

پیچیده است ناله "ای وای مادر"ت

 

این حال و روز و صحنه برای تو آشناست

در کوچه پابرهنه... برای تو آشناست

 

در کوچه دست بسته... علی بود و فاطمه

تنها ، غریب، خسته... علی بود و فاطمه

در بین خون نشسته... علی بود و فاطمه

با پهلویی شکسته... علی بود و فاطمه

 

آنكه فرشته بود پي هم نشيني اش

آمد به گوش ناله فضه خذینی اش

 

رحمي اگرچه هيچ به تو دشمنت نداشت

يا نيتي اگرچه به جز كشتنت نداشت

اما ز سنگ و نيزه نشاني تنت نداشت

اما طمع به غارت پيراهنت نداشت

 

يك دشت زخم داشت به روي بدن حسين

جان همه فداي تو اي بي كفن حسين

 

اگر شاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

**********************

 

اشعار شهادت حضرت امام صادق(ع) – سید پوریا هاشمی

 

از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین

که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین

مانده در توصیف یک شأن تو ابیات اینچنین

سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین

 

تا ابد مرئوس ماییم و ریاست با شما

نازشصت هرکسی ما را رسانده تا شما

 

انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت

بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت

فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت

میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جاگرفت

 

راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند

از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند

 

آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی

از بقیه بی نیازیم و نیاز ما تویی

ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی

پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی

 

بانی ترویج عاشورا تویی پس بی گمان

خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خوان

 

مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده

سهم تو در این دیار آشنا غربت شده

بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده

خانه امن الهی سلب امنیت شده

 

آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید

ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید

 

پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنی ست

نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنی ست

دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنی ست

بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنی ست

 

کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی

پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی

 

گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست

راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟

راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟

راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟

 

راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند

چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟

 

نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد

نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد

نه کسی از پشت موی دختری را میکشد

نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد

 

نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست

قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست

 

سید پوریا هاشمی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

**********************

 

اشعار شهادت حضرت امام صادق(ع) –  محمد علی کردی

 

بین آتش دیده ات بارانی است

خانه ات در معرض ویرانی است

 

باز هم کوچه، تهاجم، ریسمان ...

قصه این واژه ها طولانی است

 

جنس مظلومیتت مثل علیست

ساکتی اما دلت طوفانی است

 

دردهایت مثل مادر آشکار

اشکهایت چون پدر پنهانی است

 

بگذریم، امشب به بزمی دعوتی

کاخ، امشب گوییا مهمانی است

 

نزد تو هر چند که این حرف ها

باعث یک اظطراب آنی است

 

گر چه اینها خود گریز محرزِ

روضه هایی که خودت میدانی است

 

حرفم ای مولا! ولی اینها نبود

حرف من یک سطر مقتل خوانی است

 

خواستم تنها بگویم، غم مخور

بی عبایی بهتر از عریانی است

 

محمد علی کردی

 

**********************

 

اشعار شهادت حضرت امام صادق(ع) – موسی علیمرادی

 

دردمندان غمت زندگی از سر گیرند

گرکه با مژه غبار از حرمت برگیرند

 

گرچه بی صحن  و رواق است حریمت اما

پادشاهان جهان روزی از این در گیرند

 

خاک های حرمت محمل اشک زهراست

گر که با در نجف شان برابر گیرند

 

 چشمهایی که برای غم تو میبارند

باده ای هست که از ساقی کوثر گیرند

 

 کشتزار غم  و غصه شدم از بذر بقیع

شمع آورده ام امشب که کنم نذر بقیع

 

 دیده ات در همه عمرچه غمها که ندید

دشمنت پشت در خانه تو هیزم چید

 

خانه ات سوخت دلت سوخت از این سوزاندن

کودکی از وسط شعله به سوی تو دوید

 

اهل خانه همگی برتو پناه آوردند

همه بر حرمت گیسوی تو بستند امید

 

وای از آن دم که بر این خواهش اهل خانه

دشمن بی سرو پا نعره زنان میخندید

 

یک نفر طعنه زنان رفت طنابی آورد

یک نفر لطمه زنان از غم تو جامه درید

 

 هر چه گفتند نبندید خودش می آید

به خداوند که دستان خدا را بستید

 

نکشیش نکشیدش نزنیدش نزنید

پیش چشم در همسایه  چنینش نبرید

 

 پیرمرد است ببینید که حرمت دارد

اینقدر پای پیاده نکشیدش نکشید

 

 آنقدر خورد زمین کوچه به کوچه  بدنت

غیر یا فاطمه  آهی کسی از تو نشنید

 

 مثل آن کودک گم گشته میان صحرا

هرچه زد دشمن او باز صدا زد زهرا

 

موسی علیمرادی 

موضوعات مرتبط: شهادت امام صادق عليه السلام

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : karbala1391a بازدید : 52 تاريخ : يکشنبه 8 مرداد 1396 ساعت: 11:22