اشعار شب چهارم محرم-شهادت طقلان حضرت زينب(س)

ساخت وبلاگ

اشعار شب چهارم محرم

 

به روی دست دلِ بی قراری آوردم

بغل بغل غزل آه و زاری آوردم

 

برای اینکه به دست آورم دلت آقا

نگاه ملتمس و گریه داری آوردم

 

من این دو حلقه به گوش کفن به تن کرده

به پیشگاه تو با شرمساری آوردم

 

تو را به چادر خاکی مادرت سوگند

قبول کن که به امیدواری آوردم

 

دو پیش مرگ تو را از قبیله ی طاها

در این همایش خون یادگاری آوردم

 

سهیم کن جگرم را به غصه ی فرزند

دو پاره ی جگرم را به یاری آوردم

 

به جنگ این همه لشگر به رمز یا زهرا

ز خیمه لشگر حیدر تباری آوردم

 

همه بضاعت زینب همین دو قربانی ست

برای غربت و آهی که داری آوردم

 

فدایی گلوی اصغرت که می گردند

دو دست بوس تو را بهر کاری آوردم

 

رقیه دلهره دارد ز برق خنجرها

برای دختر تو جان نثاری آوردم

 

برای رفتن تا شهر شام همراهت

ستاره های شب نی سواری آوردم

**

اگرشاعر این شعر را میشناسید لطفا اطلاع دهید

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – پروانه نجاتی

 

مادر نشسته سیر تماشایشان کند

هنگام رفتن است مهیّایشان کند

 

عون است یا محمّد؟ فرقی نمی‌کند

در اشک‌های بدرقه پیدایشان کند

 

این سهم زینب است دو توفان دو گردباد

لب‌تشنه‌اند، راهی دریایشان کند

 

او یک زن است و عاطفه دارد عجیب نیست

سیراب بوسه قامت رعنایشان کند

 

آن‌ها پُر از حرارت لبیّک گفتنند

باید سفر به خلوت شیدایشان کند

 

آرام سرمه می‌کشد و شانه می‌زند

تا در کمند عشق فریبایشان کند

 

بر شانه میزند که برو سهم کوچکی ا‌ست

باید نثار غربت مولایشان کند

 

پروانه نجاتی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – سید محمد جواد شرافت

 

دویده ایم که همراه کاروان باشیم

رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم

 

به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم

که خاکبوس قدم های آسمان باشیم

 

شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟

خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم

 

دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است

چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟

 

دویده در رگ ما خون جعفر طیّار

زمان آن شده تا عرش پر زنان باشیم

 

دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست

اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم

 

دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید

همان که آرزوی مادر است، آن باشیم

 

سیدمحمدجواد شرافت

 

*********************

 

اشعار شب چهارم محرم – جواد حیدری

 

از جنس غیرت

 

کودکانی عاشق و دلداده پروردم حسین

تا جوان گشتند قربان تو آوردم حسین

 

شیرشان دادم که شیر کربلای تو شدند

هر دو را نذر علی اکبرت کردم حسین

 

گرچه ناقابل ترین هدیه، دو طفل زینبند

اذن تو درمان بود بر قلب پر دردم حسین

 

داغ این دو پیش مظلومی تو هیچ است، هیچ

من پریشان تو بین قوم نامردم حسین

 

کودکانم جای خود گر رخصتی بر من دهی

سینه و پهلو سپر دور تو می گردم حسین

 

غیرت این دو ز جنس غیرت سقّای توست

هر دو را رزمنده ی راه تو پروردم حسین

 

در وجود این دو صبر و طاقت این درد نیست

بنگرند از کینه نیلی، چهره ی زردم حسین

 

جواد حیدری

برگرفته از وبلاگ امام رئوف

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – علی اکبر لطیفیان

 

اي فداي دلِ منوّرتان

اي به قربان چشم كوثرتان

 

واي بر حال جبرئيل، اورا

گر برانيد ، روزي از درتان

 

تو سليمان و موري آمده است

تا مشرّف شود به محضرتان

 

من كيم؟دوره گردِ چشمانت

زينبم من همان كبوترتان

 

كودكانم چه ارزشي دارند؟

جانِ عالم، تصدق سرتان

 

كرده ام يا اخا دو آئينه

نذر چشم علي اصغرتان

 

ظهر ديدي چگونه خوش بودند

در صفوف نماز آخرتان

 

به اميدي بزرگشان كردم

تا به دستم شوند ، پرپرتان

 

گر بگويي بمير ، ميميرند

دست بر سينه اند و نوكرتان

 

پاي تفسير ، شيرشان دادم

پاي تفسير ِگريه آورتان

 

پاي تفسير سوره ي مريم

سوره ي زخمهاي پيكرتان

 

تا كه راضي شوي و اذن دهي

پر بگيرند در برابرتان

 

يادشان داده ام، قسم بدهند

بر ضريح كبود مادرتان

 

بگذار اينكه ذبحشان سازم

پاي رگهاي سرخ حنجرتان

 

علي اكبر لطيفيان

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – محسن مهدوی

 

امتحان

 

رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم

خدا كند بگذارد خودی نشان بدهيم

 

رسيده وقت نماز رشادت و مردی

نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهيم

 

اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

بگو چگونه جوابی به اين و آن بدهيم ؟

 

بيا كه عهد ببنديم و قول مردانه…

…به هم دهيم كه قبل از حسين ، جان بدهيم

 

به حاجت دل خود می رسيم اگر او را

قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهيم

 

بخند و غصه نخور ، چون به قلبم افتاده

اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهيم

 

محسن مهدوی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم –  علی اکبر لطیفیان

 

تن من را به هواي تو شدن ریخته اند

علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

این حسینی است که در غالب من ریخته اند

 

ما دو تا آینه روبروي یکدگریم

محو خویشیم اگر محو روي یکدگریم

 

اي به قربان تو و پیکر تو پیکرها

اي به قربان موي خاکی تو معجرها

امر کن تا که بیفتند بپایت سرها

آه در گریه نبینند تو را خواهرها

 

از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داري

مگر از یاد تو رفته است که زینب داري

 

حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!

 

تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

تو اگر جان بدهی گردن من می افتد

 

دلم آشفته و حیران شد و...حرفی نزدم

نوبت رفتن یاران شد و...حرفی نزدم

اکبرت راهی میدان شد و...حرفی نزدم

در حرم تشنه فراوان شد و...حرفی نزدم

 

بگذار این پسران نیز به دردي بخورند

این دو تا شیر جوان نیز به دردي بخورند

 

نذر خون جگرت باد ،جگر داشتنم

سپرسینه ي تو سینه سپر داشتنم

خاك پاي پسران تو پسر داشتنم

سر به زیرم مکن اي شاه به سر داشتنم

 

سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

خواهري که به فدایت نشود خواهر نیست

 

راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

به حرم بر روي بال و پر تو برگردند

له شده مثل علی اکبر تو برگردند

دست خالی اگر از محضر تو برگردند...

 

...دستمال پدرم را به سرم می بندم

وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم

 

تو گرفتاري و من از تو گرفتارترم

تو خریداري و من از تو خریدارترم

من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم

 

امتحان کن که ببینی چقدر حساسم

بخداوندقسم شیرتر از عباسم

 

بگذارم بروي،باز شود حنجرتو

یا به دست لبه اي کُند بیفتد ،سر تو

جان انگشت تو افتد پی انگشترتو

می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟

 

طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

ذره ذره به روي نیزه سرت می ریزد

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ مشق هیئت

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – محسن مهدوی

 

کاش مشمول دعاهای پیمبر بشویم

باز هم باعث خشنودی مادر بشویم

 

نکند دیر شود لحظه پرواز از خاک

کاش ما هم بپریم و دو کبوتر بشویم

 

پس بگیرید زما منصب سرداری را

قصدمان است در این معرکه بی سر بشویم

 

آبرویی که خدا داده به ما می ریزد

اگر از قافله جا مانده و آخر بشویم

 

ما نداریم بهایی مگر از لطف خدا

پیش مرگان علی اکبر و اصغر بشویم

 

قدر یک پلک زدن مانده که در عرش خدا

زائر فاطمه و ساقی کوثر بشویم

 

محسن مهدوی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – وحید قاسمی

 

تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد

كفر تمام نيزه ها بالا مي آيد

 

دجال هاي كوفه درحال فرارند

دارد سپاه زينب كبري مي آيد

 

سد سپاه كفر را درهم شكستند

تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد

 

انگار كه زخم فدك سر باز كرده

ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد

 

"خون علي گويان عالم را بريزيد"

اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد

 

آداب جنگ كربلا مثل مدينه است

چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد

 

اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد

روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد

 

خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد

آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد

 

اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها

چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد!

 

اين اولين باريست كه از پشت خيمه

دارد صداي گريه ي آقا مي آيد

 

زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها

با ديدن تو حال آقا جا مي آيد

 

وحید قاسمی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – علی اکبر لطیفیان

 

هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟

خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟

 

وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟

 

گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب

صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟

 

دارد سرت برای چه آماده می شود

پس آفریده اند سرم را برای چه؟

 

زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟

 

من التماس می کنم و تفره می روی

شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟

 

از مثل تو کریم توقع نداشتم

اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟

 

باشد نمی روند ولی جان من! بگو

آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

 

علی اکبر لطیفیان

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – حامد خاکی

 

اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد

و گر که از دل من روح تو خبر دارد

 

مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید

برادری به دلش این همه شرر دارد

 

اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما

ببین میان بساطش دو تا پسر دارد

 

یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم

که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد

 

که دیگری که امید دلش به اذن شماست

که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد

 

و من تعجب از این می کنم، نمی دانم

برادرم به زبان نه چرا دگر دارد

 

برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی

همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟

 

حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد

به پای خون خدا پس نگو خطر دارد

 

حامد خاکی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – یوسف رحیمی

 

روز اول چه خوب يادم هست

سهم من بي تو بيقراري بود

عيد من ديدن نگاه تو

دوري‌ات اوج سوگواري بود

**

بي تو جنت براي من دوزخ

روز روشن براي من شب بود

تا هميشه کنار تو بودن

همه‌ي آرزوي زينب بود

**

 لحظه لحظه دلم گره مي‌خورد

به ضريح مجعّد مويت

دل من را به باد مي دادي

مي گشودي گره ز گيسويت

**

 ولي اين روزها چه دلگير است

چقدر اين زمانه بد تا کرد

آنقدر بي کسي و غربت داشت

تا که ما را به کربلا آورد

**

کربلا کربلا پريشاني

غربت از چشم هات مي بارد

ندبه ندبه فراق و دلتنگي

از غروب نگات مي بارد

**

دست من خالي است اما باز

دو فدايي برايت آوردم

از منا تا منا دو حاجيِّ

کربلايي برايت آوردم

**

رد مکن هديه هاي خواهر را

گرچه ناقابلند، ناچيزند

سپر کوچکي مقابل تو

در هجوم کبود پائيزند

**

 با ولاي تو پروريدمشان

درس آموز مکتبت هستند

عاشق جانفشاني اند آقا

پيشکش هاي زينبت هستند

**

هر دو با شور حيدري امروز

از تو إذن قتال مي خواهند

خون جعفر ميان رگ هاشان

اين دو عاشق، دو بال مي خواهند

**

گره از ابروان خورشيد و

گره از کار ماه وا مي شد

چشم هاي حسين راضي شد

نذر زينب دگر ادا مي شد

**

بين خيمه نشسته بود اما

در دلش اضطراب و ولوله بود

پرده‌ي خيمه را که بالا زد

دو گل و يک سپاه حرمله بود

**

دو فدايي، دو تا ذبيح الله

که به سوي مناي خون رفتند

در طواف سنان و سر نيزه

تا دل کربلاي خون رفتند

**

ديد از بين خيمه، جان هايش

دلشان را به آسمان دادند

سر سپردند در هواي حسين

چقَدَر عاشقانه جان دادند

**

دلش از درد و غم لبالب بود

شاهدش ديده هاي پر ابرش

بر دلش داغ دو جگر گوشه

عقل مبهوت مانده از صبرش

**

ديد پرپر شدند، اما باز

جز تب بندگي عشق نداشت

پاي از خيمه ها برون ننهاد

تاب شرمندگي عشق نداشت

**

اين همه جانفشاني و ايثار

خط اول ز شرح مطلب بود

کربلا ـ کوفه ، شام تا يثرب

سِرّي از معجزات زينب بود

 

یوسف رحیمی

 

********************

 

اشعار شب چهارم محرم – علی اکبر لطیفیان

 

بهترین بنده ی خدا زینب

هل اتی زینب ، انمّا زینب

ریشه ی صبر انبیا زینب

زینبا زینبا و یا زینب

 

بانی روضه های غم زینب

تا ابد مبتلای غم زینب

 

گفت ای مصطفای عاشورا

ای فدای تو زینب کبری

تو علی هستی و منم زهرا

پس فدای تمام پهلوها

 

سر خواهر فدای این سر تو

همه ی ما فدای اکبر تو

 

گفت ای شاه ما اجازه بده

حضرت کربلا اجازه بده

جان این بجه ها اجازه بده

جان زهرا اجازه بده

 

قبل از آنکه سر تو را ببرند

این سر خواهر تو راببرند

 

من هوای تو را به سر دارم

به هوای تو بال و پر دارم

از غریبی تو خبر دارم

دو پسر نه ، دو تا سپر دارم

 

زحمتم را بیا به باد مده

اشتیاق مرا به باد مده

 

در دل خیمه خسته اند این دو

سر راهت نشسته اند این دو

دل به لطف تو بسته اند این دو

با بزرگان نشسته اند این دو

 

این دو با یار تو بزرگ شده اند

با علمدار تو بزرگ شده اند

 

در کرم سائلی به دست آور

زین دو تا حاصلی به دست آور

سپر قابلی به دست آور

تا توانی دلی به دست آور

 

دل شکستن هنر نمی باشد

نظرت هم اگر نمی باشد

 

ای فدایت تمامی سرها

سر چه باشد به پای دلبرها

از چه در اشتیاق خواهر ها

تو نظر می کنی به دیگرها

 

آخرش یا اجازه می گیرم

یا همین کنج خیمه می میرم

 

ای برادر اشاره ای فرما

ذوقشان را نظاره ای فرما

رد مکن راه چاره ای فرما

لااقل استخاره ای فرما

 

شاید این بچه های من بروند

شاید این دو به جای من بروند

 

زار و گریان مکن مرا جانا

ردّ احسان مکن مرا جانا

مو پریشان مکن مرا جانا

باز طوفان مکن مرا جانا

 

ورنه نیزه به دست می گیرم

جان هر آنچه هست می گیرم

 

تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟

پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟

پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟

کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟

 

وای اگر حنجرت شکسته شود

پیش من پیکرت شکسته شود

 

علی اکبر لطیفیان

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : اشعار شب چهارم محرم,اشعار شب چهارم,اشعار شب چهارم ماه محرم,اشعار شب چهارم محرم لطیفیان,اشعار شب چهارم محرم حر,اشعار شب چهارم حاج منصور,اشعار شب چهارم محرم الحرام,اشعار شب چهارم محرم سهیل عرب,اشعار شب چهارم محرم سهیل,شعر شب چهارم محرم, نویسنده : karbala1391a بازدید : 10 تاريخ : جمعه 9 مهر 1395 ساعت: 10:38