اشعار شب تاسوعا_ روضه حضرت ابالفضل العباس(ع)

ساخت وبلاگ

اشعار شب تاسوعا_ روضه حضرت ابالفضل العباس(ع) – حسن لطفی

 

آنكه از جمعِ امامان دو برادر دارد

دلبری از همه‌یِ ما دو برابر دارد

 

طرفی اُم‌ِبنين و طرفی فاطمه است

كيست در بينِ عشيره كه دو مادر دارد

 

لشكری زهره ندارد كه نگاهش بکند

خاصه وقتی که کنارش علی اکبر دارد

 

چقدر بر رویِ پیشانیِ او می اید

دستمالی که به سر حضرت حیدر دارد

 

ایستاده به سرِ کعبه بخواند خطبه

تا بدانند که این طایفه منبر دارد

 

علمش را بزند کرببلا چیزی نیست

کعبه تا کوهِ اُحُد نیز تَرَک بردارد

 

وقتِ صفین بزن چند قدم در میدان

چشم بر تیغِ شما مالکِ‌اشتر دارد

 

هر امامی که تو را دید دو دستت بوسید

بوسه بر بازویِ تو لذّتِ دیگر دارد

 

حق بده اینهمه اسفند برایت می سوخت

قد و بالایِ تو در سایه دو دختر دارد

 

مدحِ تو بود دلم از تب و تابش اُفتاد

وای بر معجرِ زینب که رکابش اُفتاد

 

علقمه موج شد عکسِ قمرش ریخت به هم

دستش اُفتاد زمین بال و پَرَش ریخت به هم

 

تا که از گیسویِ او لخته یِ خون ریخت به مَشک

گیسویِ دخترکِ منتظرش ریخت به هم

 

تیر را با سرِ زانوش کِشید از چشمش

حیف از آن چشم که مژگانِ تَرَش ریخت به هم

 

خواهرش خورد زمین مادرِ اصغر غَش کرد

او که اُفتاد زمین دور و بَرَش ریخت به هم

 

قبل از آنیکه برادر بِرِسد بالینَش

پدرش از نجف آمد،پدرش ریخت به هم

 

به سَرَش بود بیاید به سَرَش اُمِ بنین

عوضش فاطمه تا دید سرش،ریخت به هم

 

کتف‌ها را که تکان داد حسین اُفتاد و

دست بگذاشت به رویِ کَمَرَش ریخت به هم

 

خواست تا خیمه رساند بغلش کرد ولی

مادرش گفت به خیمه نَبَرش ریخت به هم

 

نه فقط ضَربِ عمود آمد و اَبرو وا شد

خورد بر فرقِ سرش پُشتِ سرش ریخت به هم

 

به سرِ نیزه زِ پهلو سرش آویزان بود

آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم

حسن لطفی

برگرفته از کانال حسینیه

 

******************

 

اشعار شب تاسوعا_ روضه حضرت ابالفضل العباس(ع) – حسن لطفی

 

پاره به پاره رویِ زمین قرص ماه ریخت

تا علقمه رسید ولی بینِ راه ریخت

 

پا می‌شود دوباره زمین می‌خورَد حسین

دستِ خودش نبود که بی تکیه‌گاه ریخت

 

یک دفعه ریخت حجمِ سرش تا عمود خورد

با تیر هم تمام تنش گاه و گاه ریخت

 

تقصیر حرمله است که مویی سفید شد

تقصیر حرمله است که چشمی سیاه ریخت

 

خورده هزار تیر ولی دوهزار زخم

در فرصتِ کمی به سرش یک سپاه ریخت

 

یک فوج نیزه دار سویِ قتلگاه رفت

یک فوج بی حیا به سویِ خیمه‌گاه ریخت

 

آتش گرفت خیمه و یک حجمِ شعله ور

بر روسریِ دخترکی بی گناه ریخت

 

بر نیزه بود سایه یِ زینب ولی زَنی

آتش زِ بام بر سر این سرپناه ریخت

 

می‌خواست تا محاسنِ او را به‌هم زند

اما به رویِ دخترکی اشتباه ریخت

 

این سر به رویِ نیزه مبادا که کج شود

عمه به نیزه بست ولی بینِ راه ریخت

 

حسن لطفی

برگرفته از سایت حدیث اشک

 

******************

 

اشعار شب تاسوعا_ روضه حضرت ابالفضل العباس(ع) – سعید پاشازاده

 

چنان كه وقت عطش جرعه اي گوارا را

طلب كنيد فقط ساقي العطاشا را

 

هنوز جاي علامت به شانه پدر است

سپرده زير علم دست صاحبش ما را

 

دوباره خانه ما سفره ابالفضل است

گمان كنم گره اي هست كار بابا را

 

به يك نگاه ابالفضل هم نخواهم داد

اگر دهند به دستم تمام دنيا را

 

به چشم دل بنگر ظهر روز تاسوعا

ميان دسته ميانداري مسيحا را

 

غروب مي كند از فرط خجلتش خورشيد

نقاب اگر كه بگيرند ماه زيبا را

 

فقط به علقمه آنهم درست ظهر عطش

خدا به ماه رسانده ست دست دريا را

 

خدا كند برساند به خيمه مشكش را

خدا كند نبرند آبروي سقا را

 

خبر رسيد كه از روي زين زمين افتاد

خدا كند برسانند زود زهرا را

 

سعید پاشازاده

برگرفته از کانال حسینیه

 

******************

 

اشعار شب تاسوعا_ روضه حضرت ابالفضل العباس(ع) – حسن لطفی

 

علقمه موج شد، عكسِ قمرش ریخت به هم

دستش افتاد زمین، بال و پرش ریخت به هم

 

تا كه از گیسویِ او لخته‌ی خون ریخت به مشک

گیسویِ دخترک منتظرش، ریخت به هم

 

تیر را با سرِ زانوش كشید از چشمش

حیف از آن چشم، كه مژگانِ ترش ریخت به هم

 

خواهرش خورد زمین، مادرِ اصغر غش كرد

او كه افتاد زمین، دور و برش ریخت به هم

 

قبل از آنیكه برادر برسد بالینش

پدرش از نجف آمد، پدرش ریخت به هم

 

به سرش بود بیاید به سرش ام‌بنین

عوضش فاطمه آمد به سرش ریخت به هم

 

كِتف‌ها را که تكان داد، حسین افتاد و

دست بگذاشت به رویِ كمرش، ریخت به هم

 

خواست تا خیمه رساند، بغلش كرد، ولی

مادرش گفت به خیمه نبرش، ریخت به هم

 

نه‌فقط ضرب عمود آمد و ابرو وا شد

خورد بر فرقِ سرش، پشتِ سرش ریخت به هم

 

تیر بود و تبر و دِشنه، ولی مادر دید

نیزه از سینه كه ردّ شد، جگرش ریخت به هم

 

به سرِ نیزه ز پهلو سرش آویزان بود

آه با سنگ زدند و گذرش ریخت به هم

 

حسن لطفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : اشعار شب تاسوعا,اشعار شب تاسوعا و عاشورا,اشعار شب تاسوعا محرم,اشعار نوحه شب تاسوعا,متن اشعار شب تاسوعا,اشعار قدیمی شب تاسوعا,اشعار دودمه شب تاسوعا,اشعار ترکی شب تاسوعا,اشعار روضه شب تاسوعا,دانلود اشعار شب تاسوعا, نویسنده : karbala1391a بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 0:24