اشعار شب تاسوعا – روضه حضرت عباس(ع)

ساخت وبلاگ

اشعار شب تاسوعا – علی زمانیان

 

برخیز ای ستون حرم وقت خواب نیست

با من بیا به خیمه نیازی به آب نیست

 

این مشک را بگیر و ببر خیمه و بگو

یک قطره هم نبود و دیگر رباب نیست

 

شیرازه ات کجاست مفاتیح پاره ام

این برگ های پاره عزیزم کتاب نیست

 

بازی عشق را توشروع کرده ای ولی

بازی نیمه کاره نه جانم حساب نیست

 

وقت غروب بعد تو و قاسم و علی

دیگر برای ناقه ی زینب رکاب نیست

 

آن لحظه لااقل تو زجا خیز وخود بگو

بی رحم جانشین النگو طناب نیست

 

حرفی بزن عزیز دلم دق نده مرا

این مشک پاره پاره برایم جواب نیست

 

علی زمانیان

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – حسن لطفی

 

گل های خشک بی تو مسیحا ندیده اند

لب تشنه مانده اند که دریا ندیده اند

 

برخیز تا به خیمه مرا با خودت ببر

طفلان من شکستن بابا ندیده اند

 

برخیز تا که زود به سمت حرم رویم

نامحرمان هنوز حرم را ندیده اند

 

چشمت به خون نشسته اگر چه هزار شکر

دیگر کبودی رخ زهرا ندیده اند

 

این تیر را که خورده به چشمت حلال کن

این تیرها که چشم دل آرا ندیده اند

 

حالا بگو که دخترکانم کجا روند

آن ها که غیر سایۀ سقا ندیده اند

 

حسن لطفی

برگرفته از وبلاگ حسینیه

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا

 

چشم كردند حسودان قمرم را، چه كنم؟

اين بلايي كه غم آورده سرم را، چه كنم؟

 

تا شكستي همه جايِ تن ِ من تير كشيد

تو بگو پشت و پناهم كمرم را چه كنم؟

 

نيمه ي جانِ من از داغ پسر رفت ز دست

نيمه جانيست و اين مختصرم را چه كنم؟

 

از خدا بي خبران تير به مشكت زده اند

عطش اصغر خونين جگرم را چه كنم؟

 

من چگونه بدنت را ببرم تا خيمه؟

خنده و هلهله ي دور و برم را چه كنم؟

 

بعدِ تو فاتحه ي چادر و معجر خوانده ست

همه رفتند و تو رفتي و حرم را چه كنم؟

**

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – رضا رسول زاده

 

افتاده ای برای چه از پا ؟ بلند شو

خوردم زمین کنار تو، از جا بلند شو

 

لشکر به قامت خم من خنده می کند

شد علقمه محل تماشا ، بلند شو

 

لب تشنه اصغرم دگر از حال رفته است

گوید رباب : حضرت دریا بلند شو

 

مادر فتاد روی زمین گفت : یا علی

تو هم به اسم اعظم بابا بلند شو

 

…یک جور می دهیم جواب سکینه را

باشد ، بیا به خیمه تو حالا ، بلند شو

 

من قول می دهم که به رویت نیاورد

که خالی است مشک تو سقا ، بلند شو

 

اکنون که خوانده ای تو برادر حسین را

خواهر بگو به زینب کبری ، بلند شو

 

ام البنین نیامده زهرا که آمده

بی دست من به خاطر زهرا بلند شو

 

رضا رسول زاده

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – محمد ناصری

 

اي پهلوان من نخواب عدو شير ميشود

اين مرد دل شكسته از غم تو پير ميشود

 

اي قطره هاي خون تو نمك كربلاي من

ميبينم اين زمين چگونه نمك گير ميشود

 

پيداست از نگاه زجر كه اي تكيه حرم

كابوس دخترم بدون تو تعبير ميشود

 

تو فكر رفتني و بعد تو هل من معين من

با سنگها و چوب و هلهله تفسير ميشود

 

تو فكر رفتني و بعد تو من نيز ميروم

اين دستهاي زينب است كه زنجير ميشود

 

عباس چشم دشمنان همه دنبال خيمه هاست

برخيز غيرت خدا به خدا دير ميشود

 

محمد ناصري

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – محمد ناصری

 

بعد از اذان ظهر زمين پر غبار شد

چشمان خيس علقمه تاريك و تار شد

 

وقتي عمود بوسه به پيشاني تو زد

قلبم شكست ، چشم قشنگت خمار شد

 

دستت كه قطع شد همگي جنگجو شدند

فرياد ميزدند ، چه شيري شكار شد

 

تو روي خاك بودي و دور و بر حسين

تا چشم كار كرد پر از نيزه دار شد

 

آن كودكي كه جاش روي شانه ي تو بود

پايش به روي خاك پر از نيش خار شد

 

عباس ! خوب شد نديدي بدون تو

ناموس اهلبيت به صحرا چكار شد

 

آه اي ركاب حضرت زينب بدون تو

يك كاروان به ناقه ي عريان سوار شد

 

شمشير سيدالشهدا تا شكستنت

از داغ تو خميده قد ذوالفقار شد

 

دستت هنوز دور علم بود روي خاك

اين خاطره براي ابد ماندگار شد

 

محمد ناصري

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی

 

مشک تشنه به روي دوشش بود

بي امان سوي علقمه مي‌رفت

در نگاهش خروش دريا داشت

آسمان سوي علقمه مي‌رفت

**

چشم ها محو شيوه‌ي رزمش

معرکه از صلابتش پُر بود

قلب سقاي تشنه لب اما

از تب سرخ «العطش» پُر بود

**

خنکاي شريعه را حس کرد

چشم خود را به خيمه ها مي‌دوخت

لب او در نهايت ايثار

در کنار فرات هم مي‌سوخت

**

مشک از شوق گريه پُر مي‌شد

که تو لب تشنه اي و سيراب است

وَ تو از مشک خود پريشان تر

لب خشکت به ياد ارباب است

**

در هياهوي موج هاي فرات

لحظه لحظه سراب مي‌ديدي

لب خشک علي اصغر را

در زلالي آب مي‌ديدي

**

جرعه جرعه وفا، محبت، عشق

مشک نه اين سبوي ساقي بود

تو گمان مي‌کني که آب ولي

همه‌ي آبروي ساقي بود

**

پر گشودي دوباره سوي حرم

تيرها نيز پر درآوردند

تا که از راز تشنگيّ تو و

مشک لب تشنه سر درآوردند

**

ناگهان بغض مشک سر وا کرد

يک سه شعبه رسيده بود از راه

چشم هاي تو بوسه باران شد

در هجوم سه شعبه ها ناگاه

**

حاجت دست‌هاي پاک تو را

زودتر از خودت روا کردند

دست هاي گره گشاي تو را

يک به يک از تنت جدا کردند

**

سنگ ها گرم استلام لبت

حج سرخت چه زود کامل شد

نيزه ها در طواف پيکر تو

بر سر تو عمود نازل شد

**

رمق از زانوان آقا رفت

بغض أدرک أخا که سر وا کرد

از روي اسب، پرپر و بي دست

سجده ات را که او تماشا کرد

**

تو به آغوش زخم ها رفتي

سايه ات از سر حرم کم شد

کمر کوه از غم تو شکست

قامت آسمان دگر خم شد

**

چشم ها در غروب تو مي‌سوخت

دشت از داغ تو لبالب بود

تکيه گاه حرم! فراق تو

اول بي کسي زينب بود

**

بي‌پناهي خيمه ها، بي تو

هر دلي را پُر از محن مي‌کرد

همه ديدند بعد تو ارباب

کهنه پيراهني به تن مي‌کرد

 

یوسف رحیمی

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – حسین علاالدین

 

رخصت بده از داغ شقایق بنویسم

از بغض گلوگیر دقایق بنویسم

میخواهم از آن ساقی عاشق بنویسم

نم نم به خروش آیم و هق هق بنویسم

 

دل خون شد و از معرکه دلدار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

در هر قدمت هر نفست جلوه ی ذات است

وصف تو فراتر ز شعور کلمات است

در حسرت لبهای تو لبهای فرات است

عالم همه از این همه ایثار تو مات است

 

از علقمه با دیده ی خونبار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

سقا تویی و اهل حرم چشم به راهت

دل ها همه مست رجز گاه به گاهت

هر چند تو بودی و عطش بود و جراحت

دلواپس طفلان حرم بود نگاهت

 

سقای ادب جلوه ی ایثار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

افتاد نگاه تو به مهتاب دلش ریخت

وقتی به دل آب زدی آب دلش ریخت

فرق تو شکوفا شد و ارباب دلش ریخت

با سجده ی خونین تو محراب دلش ریخت

 

صد حیف که آن یار وفادار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

انگار که در علقمه غوغا شده آری

خونبار ترین واقعه بر پا شده آری

در بزم جنون نوبت سقا شده آری

دیگر پسر فاطمه تنها شده آری

 

این قافله را قافله سالار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

ای علقمه از عطر تو لبریز، برادر

ای قصه دست تو غم انگیز، برادر

بعد از تو بهارم شده پاییز، برادر

برخیز! حسین آمده برخیز! برادر

 

عباس ترین حیدر کرار نیامد

"ای اهل حرم میر و علمدار نیامد"

 

حسین علاء الدین

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – وحید قاسمی

 

ناز این دلبر خوش چهره کشیدن دارد

 نمک عشق اباالفضل چشیدن دارد

 

 تیغ کافیست، ترنج از سر راهم بردار

 مات یوسف شدن انگشت بریدن دارد

 

 راضی ام! زلف بیفشان و زمین گیرم کن

 صید تو ظرفیت درد کشیدن دارد

 

 هروله سعی وصفا، یاد تو انداخت مرا

 صحن بین الحرمین ست دویدن دارد

 

 حق بده، دست به سوی کمرش بُرد حسین

 داغ تو داغ بزرگی ست،خمیدن دارد

 

 اضطراب حرم ازتشنگی مشک تو نیست

 بی علمدارشدن، رنگ پریدن دارد

 

 سربازار نباید به تو می خندیدند

 جگر گریه گریبان دریدن دارد

 

 اشکهایت سرنی حرف دل زینب بود

 مگر این چادر پر وصله خریدن دارد

 

وحيد قاسمي

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – محمد رضا ناصری

 

دریای خروشان دل طوفانی توست

دریا خجل از دیده بارانی توست

مشکت شده پاره و دل تیغ هنوز

در حسرت یک بوسه زپیشانی توست

**

هر لحظه و پیوسته تو را می خوانند

لب بسته و دل خسته تو را می خوانند

لب تشنه به را ه تو نشستند عباس

طفلان زبان بسته تو را می خوانند

**

مرهم به نگاه دردمند آمده بود

بر  سینه دشمنان گزند آمده بود

از هیبت چشمان خمارت عباس

آن روز نفس به سینه بند آمده بود

**

بر قله ی عشق پرچم افراخته بود

تا شط فرات یک تنه تاخته بود

دستش که بنوشید کمی آب فرات

آن را ز حیا از قلم انداخته بود

**

ای آب میان شعله آبم کردی

خاکستر خجلت وخرابم کردی

آخر ز چه روی پاگذارم به حرم

شرمنده ی طفلک ربابم کردی

 

محمد رضا ناصری

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – علی اکبر لطیفیان

 

تا می شود ز چشمه ی توحید جو گرفت

از دست هر کسی که نباید سبو گرفت

 

تو آبی و به آب تو را احتیاج نیست

پس این فرات بود که با تو وضو گرفت

 

کوچک نشد مقام تو ،نه! تازه کربلا

با آبروی ریخته ات آبرو گرفت

 

شرم زیاد تو همه را سمت تو کشید

این آفتاب بود که با ماه خو گرفت

 

دیگر برای اهل بهشت آرزو شدی

وقتی عمود ازسر تو آرزو گرفت

 

خیلی گران تمام شد این آب خواستن

یک مشک از قبیله ما یک عمو گرفت

 

از آن به بعد بود صداها ضعیف شد

ازآن به بعد بود که راه گلو گرفت

 

زینب شده شکسته غرورش،شنیده ای؟

دست کسی به کنج النگوی او گرفت

 

در کوفه بیشتر به قدت احتیاج داشت

با آستین پاره نمی شد که رو گرفت

 

علی اکبر لطیفیان

برگرفته از وبلاگ تیشه های اشک

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – علی اکبر لطیفیان

 

به نام آب ، به نام فرات نام شما

من آفريده شدم كه كنم سلام شما

 

نوشته‌اند به روي جبين ما دو نفر

شما غلام حسين و منم غلام شما

 

خوشا به حال پرو بال اين كبوترها

گهي به بام حسين و گهي به بام شما

 

تو آن هميشه امامي و ما همان مأموم

به قامتي كه گرفتيم با قيام شما

 

تو ماه بودي و نزديك آبها كه شدي

تمام علقمه پا شد به احترام شما

 

هزار باده ، هزاران پياله مي روئيد

همينكه تير رسيد و شكست جام شما

 

همينكه ناله‌ي ادراك اخايتان پيچيد

شكست قامت طوبائي امام شما

 

مسير علقمه را بوي انكسار گرفت

چه حس بي رمقي بود در كلام شما

 

به حال و روز بلنداي تو چه آوردند

تمام علقمه پر گشته از تمامِ شما

 

علی اکبر لطیفیان

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – علی اصغر ذاکری

 

بعد از تو...

 

 چقدر خواستنی نیست جان ِ بعد از تو

 بمانم و چه کنم در جهان بعد از تو

 

 اگر چه کـوهم اما همیشه می ترسم

 به هم بریزم با یک تکان بعد از تو

 

 چقدر خوب عزیزم! که رفتنی هستم

 وگرنه  وای به من در زمان بعد از تو

 

 به خون تک تک رگ هام تشنه اند عزیز

 تمام اینهمه نامهربان بعد از تو

 

 تو نیستی و دقایق گدازه باران است

 و مانده ام من و آتشفشان بعد از تو

 

 زمین که از غم پشتش خمید جا دارد

 همیشه گریه کند آسمان بعد از تو

 

 فقط دعام بکن کم نیاورم ای عشق

 چه سخت می گذرد امتحان بعد از تو

 

علی اصغر ذاکری

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – حبیب نیازی

 

ای از همه بریده بریده بریده تر 

بنگر به پای تو نفس من بريده تر

 

از من دو دست بر کمر و از تو بر زمین   

از تو دو دیده خونی و از من دو دیده تر

 

بالای پیکر پسرم خم شدم ولی   

پائین جسم تو شده ام قد خمیده تر

 

من با اميدِ ديدنِ رويت دويده ام

اما عمود زن به سراغت دويده تر

 

داري براي مشكِ حرم ضجّه ميزني

 مشكت دريده ، بين دو ابرو دريده تر

 

رنگِ تمام منتظرانت پريده است

اما رباب از همه رنگش پريده تر

 

حبيب نيازي

برگرفته از وبلاگ من غلام قمرم

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – یوسف رحیمی

 

از کار عشق این گره بسته وا نشد

باب الحوائج همه حاجت روا نشد

 

بستند راههای حرم را به روی او

می خواست تا حرم ببرد آب را نشد

 

دستان او جدا شده از پیکرش ولی

یک لحظه مشک از کف سقا رها نشد

 

ناگاه مشک آب اباالفضل را زدند

یعنی فرات قسمت آل عبا نشد

 

با مشک پاره پاره به سوی حرم نرفت

راضی به دل شکستگی بچه ها نشد

 

تیر سه شعبه بست به چشمان او دخیل

آن گونه که ز چشم رئوفش جدا نشد

 

ضرب عمود تا دل ابروش را شکافت

فرق کسی شبیه سر او دوتا نشد

 

با صورت آفتاب حرم بر زمین فتاد

آن بازوی قلم شده مشکل گشا نشد

 

آنقدر زخم فرق شریفش عمیق بود

بر روی نیزه ها سر عباس جا نشد

 

شکر خدا که پیکر او در شریعه ماند

پامال نعل تازه غروب بلا نشد

 

دیگر نصیب اهل حرم خسته حالی است

بزم شراب... جای علمدار خالی است

 

یوسف رحیمی

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – مهدی نظری

 

این پهلوان با وفا آخر زمین خورد

قطعا در آن ثانیه که اکبر زمین خورد

 

من که شنیدم تیر تا بر مشک او خورد

از شرم  روی مادر اصغر زمین خورد

 

هرگز نمی فهمم چنین مرد رشیدی

با آن همه هیبت چرا با سر زمین خورد

 

افتاد پای فاطمه از روی مرکب

انگار در محراب خود حیدر زمین خورد

 

افتادن بی دست بد دردی ست والله

لشکر که دید او از همه بدتر زمین خورد

 

وقتی زمین افتاد آنجا خوب فهمید

که حضرت زهرا کنار در زمین خورد

 

وقتی علمدار حرم از اسب افتاد

دیدند بین خیمه یک خواهر زمین خورد

 

صد مرتبه از نیزه ها افتاد عباس

هر دفعه که افتاد یک دختر زمین خورد

 

چون قصه دستان او فهمید مادر

میگفت که چشمش زدند آخر زمین خورد

 

مهدی نظری

 

*********************

 

اشعار شب تاسوعا – قاسم نعمتی

 

 برسر نعش گل ام بنین غوغا شد

همه گفتند:حسین بن علی تنها شد

 

تا که حیرت زده در دشت دو دستت دیدم

گفتم از یوسف من یک اثری پیدا شد

 

صوت ادرکنی تو گم شده در هلهله  ها

این چه شوریست که درلشگریان برپاشد

 

تا که دیدم بدنت را کمرم درد گرفت

خیز از جا و ببین پشت حسینت تا شد

 

از بلندای قدت جای دو لب باقی نیست

این همه تیر کجای بدن تو جا شد

 

با چه بغضی زده این ضربه خدا می داند

که ز فرق سر تو تا به ابرو واشد

 

صورت تو اثر از چادر خاکی دارد

گوئیا سجده تو بر قدم زهرا شد

 

گوئیا لشگری از پیکر تو رد شده اند

زیر پا خطبه ترویه تو امضا شد

 

بین یک دشت تنت ریخته صاحب علمم

صحنه قتلگهت علقمه نه دریا شد

 

قاسم نعمتی

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : اشعار شب قدر,اشعار شب,اشعار شب 21 رمضان,اشعار شب عاشورا,اشعار شب اول محرم,اشعار شب یلدا,اشعار شب دوم محرم,اشعار شب چهارم محرم,اشعار شب سوم محرم,اشعار شب پنجم محرم, نویسنده : karbala1391a بازدید : 14 تاريخ : سه شنبه 20 مهر 1395 ساعت: 0:25