اشعار شام غریبان امام حسین(ع)

ساخت وبلاگ

اشعار شام غریبان امام حسین(ع) – محمد جواد شیرازی

 

آمده موسم تنهایی و حیران شده ام

دادم از دست تو را، سخت پریشان شده ام

رفتی و بعد تو من پاره گریبان شده ام

نظری کن چقدر بی سر و سامان شده ام

 

چشم بد بعد تو دنبال من افتاد حسین

خواهرت را نکند بُرده ای از یاد حسین؟!

 

چند مرکب پیِ من پشت سرم تاخته اند

عده ای چشم به سوی حرم انداخته اند

این طرف روی تنت کوه سنان ساخته اند

سنگ دل ها سرفرصت به تو پرداخته اند

 

یک نفر هستم و از چند طرف درگیرم

به خود فاطمه سوگند که بی تقصیرم

 

رکن من بودی و از رکن و اساس افتادم

کعب نی خوردم و عشق تو نرفت از یادم

" زلف بر باد مده تا ندهی بر بادم"

گم شده بین شلوغی سخن و فریادم

 

شاهدی داد زدم... گریه کنان می گفتم

با صدایی که گرفته سویشان می گفتم:

 

جوشن مانده به روی بدنش را نبرید

سخت جا رفته... عقیق یمنش را نبرید

با سر نیزه توان سخنش را نبرید

هرچه بردید ولی پیرهنش را نبرید

 

بگذارید نگاهی به سویش بندازم

لااقل چادر خود را به رویش بندازم

 

محمد جواد شیرازی

 

*******************

 

اشعار روز 11 محرم – سید پوریا هاشمی

 

نبریدم! پسر مادرم اینجا مانده

پنج تن یک تنه بر دامن زهرا مانده

 

 هیچ کس نیست که بالای سرش گریه کند

مونس بی کسی من تک و تنها مانده

 

 کاش میشد که لباسی برسانم به تنش

آبروی همه عریان روى صحرا مانده

 

 بین یک گونی کهنه سر او را بردند

ته گودال ولی پیکر او جا مانده

 

ساربان داد مزن ما کس و کاری داریم

ساربان راه مرو همسفر ما مانده

 

 چند باری شده گم کرده ام او را اصلاً

بس که از دور تنش مثل معما مانده

 

 باز چشمش به که افتاد که غش کرد رباب؟

بازهم آمده این حرمله ى وا مانده

 

برسانید خبر را به علمدار حرم

چادر زینب تو زیر لگدها مانده

 

ناقه زانو زده تا اینکه سوارش بشوم

چشم من سمت علی اکبرم اما مانده

 

سید پوریا هاشمی

 

********************

 

اشعار شام غریبان – روضه تنور خولی – حسن لطفی

 

نشسته مادری و دست بر کمر دارد

کمک کنید در از این تنور بردارد

 

هنوز آه کشیدن برایِ او سخت است

هنوز پهلویِ او درد مختصر دارد

 

چکید اشکی و آمد صدایی و فهمید

تنورِ سرد کمی خاکِ شعله ور دارد

 

کشید شانه ای و گفت شانه هم مادر

برای زُلفِ گره خورده دردسر دارد

 

تو را به معجر خود پاک میکنم اما

چقدر کُنجِ لبت لخته یِ جگر دارد

 

هنوز جای تَرَکهای تشنگی پیداست

هنوز رویِ لبت زخمهای تر دارد

 

از این به بعد گلویت نمیچکد از نی

به بند آمدنش شعله هم اثر دارد

 

به روی دامن من تا به صبح مهمان باش

که میزبان تو امروز طَشتِ زَر دارد

 

حسن لطفی

 

*******************

 

اشعار شام غریبان – روضه تنور خولی – محمد امین سبکبار

 

وقتی به روی نیزه سرت می‌شود بلند

آه از نهاد دور و برت می‌شود بلند

 

زینب مقابل سر تو می‌خورد زمین

گرچه دوباره پشت سرت می‌شود بلند

 

افتاده بال زخمی تو زیر پا ولی

در دست باد سرخ پرت می‌شود بلند

 

این گوش تیز نیزه صدای تو را شنید

از چه صدای مختصرت می‌شود بلند

 

کم‌کم ز چشم اهل حرم دور می‌شوی

کم‌کم که دود در نظرت می‌شود بلند

 

این جای زخم داغ جگر گوشه‌ات علی‌ست

خون دلی که از جگرت می‌شود بلند

 

در آسمان علقمه خورشید کربلا

دارد به پای تو قمرت می‌شود بلند

 

کنج تنور یاد مناجات دیشبی

در سجده هستی و سحرت می‌شود بلند

 

محمد امین سبکبار

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : اشعار شام غریبان امام حسین علیه السلام,اشعار شام غریبان امام حسین ع, نویسنده : karbala1391a بازدید : 21 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 3:59