اشعار ماه محرم - اشعار شب عاشورا

ساخت وبلاگ

اشعار ماه محرم - اشعار شب عاشورا - روضه حضرت زینب(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

داری عقیله خواهر من گریه می کنی؟

آیینه برابر من گریه می کنی

 

از لا به لای خیمه دلم تا مدینه رفت

خیلی شبیه مادر من گریه می کنی

 

دلشوره می چکد ز نگاه سه ساله ام

وقتی کنار دختر من گریه می کنی

 

امشب برای ماندن من نذر می کنی

فردا برای پیکر من گریه می کنی

 

امشب نشسته ای و مرا باد می زنی

فردا به جسم بی سر من گریه می کنی

 

علی اکبر لطیفیان

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(ع) - حسن لطفی

 

بگذار تا بمیرم و تنها نبینمت

تنها به روی سینه صحرا نبینمت

 

امشب بیا که بوسه زنم بر گلوی تو

شاید بمیرم از غم و فردا نبینمت

 

می ترسم از نگاه به گودال آن طرف

دارم دعا به زیر لب آنجا نبینمت

 

غم نیست گرچه بر بدنم کعب نی خورد

من نذر کرده ام که به نی ها نبینمت

 

امشب برای من تو دعا کن که شام بعد

بی سر به روی دامن زهرا نبینمت

 

حسن لطفی

**********************

 

اشعار شام غریبان - روضه امام حسین(ع) - وحید قاسمی

 

با اين شتاب فكر كنم سر مي آورد

با اين شتاب،حوصله را سر مي آورد

 

مي تازد و غنيمت جنگ غروب را

از چنگ سي هزار نفر، در مي آورد

 

حس مي كنم كه داخل خورجين غصبي اش

يك باغ سيب سرخ معطر مي آورد

 

سرمست سود دادوستدهاي كربلاست

دارد چقدر چادرو معجر مي آورد

 

نرخ طلاي كوفه سقوطش مسجل است

از بسكه گوشواره و زيور مي آورد

 

دود و تنورروشن و عطري شبيه عود

اينجاي روضه داد مرا در مي آورد

 

وحید قاسمی

 

**********************

  

اشعار ماه محرم - اشعار شام غریبان - مهدی محمدی

 

چگونه با تو بگویم چگونه خواهر رفت

تمام سوی دو چشمم پس از برادر رفت

 

 به جای آن همه تیری که بر تنت آمد

لباس کهنه و انگشتر مطهر رفت

 

صدای حرمله می آمد و نوای رباب

کنار نیزه طفلش زهوش مادر رفت

 

 حرم در آتش دختر نفس نفس میزد

نگاه ها پی غارت به سمت دختر رفت

 

مهدی محمدی

 

 **********************

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا

 

از این کویر چرا عطر سیب می آید

شمیم رایحه ای دلفریب می آید

 

صدای نیزه و شمشیر اگر اجازه دهد

صدای ناله مردی غریب می آید

 

گمان کنم که مسیح است داخل گودال

صدای میخ زدن بر صلیب می آید

 

درست پشت سر رد خون یک دشنه

زنی خمیده به این سوی شیب می آید

 

خبر دهید به زینب که چشمتان روشن

جناب حضرت شیب الخضیب می آید

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار عصر عاشورا - روضه شهادت امام حسین(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

نزدیك مغرب است خدایا چه می شود؟

كشتی شكست خورده دریا چه می شود؟

 

از لاله های خون جراحات زخم عشق

مقتل ز عمق فاجعه دریاچه می شود

 

با چكمه های بند نبسته رسیده شمر

با زخمهای سینه بابا چه می شود

 

قاتل ز بس برید از نفس فتاد

ای سر بریده بعد تو با ما چه می شود

 

نزدیك مغرب است چه باد مخالفی

نزدیك مغرب است ندا داد هاتفی :

 

ای كشته فتاده به صحرا حسین من

ای میوه رسیده زهرا حسین من

 

آن كهنه پیرهن كه خودم بافتم چه شد

ای بانی قیامت كبرا حسین من

 

یادش به خیر شانه زدن های موی تو

ای صاحب شفاعت عظما حسین من

 

چشمت زدند عاقبت این هرزه چشم

قربانی حسادت دنیا حسین من

 

مغرب شد و گذشت وَ حالا شب آمده

بعد از تمام حادثه ها زینب آمده

 

زینب رسید و خاطره ها را مرور كرد

از بین نیزه های شكسته عبور كرد

 

آهی كشید و گفت «أأنت اخی»حسین

اینجا گریز روضه ی ما جفت و جور كرد

 

بشنید یا «اخی الیً»صبور باش

دل را به امر حنجر پاره صبور كرد

 

در آخرین دقایق گودال قتلگاه

هر نیزه ای به گونه ای عرض حضور كرد

 

قلب ز شعله دلخورش آتش گرفته است

ناگاه دید چادرش آتش گرفته است

 

علی اکبر لطیفیان

 

**********************

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - اشعار شهادت امام حسین(ع) - قاسم صرافان

 

هفت آسمان حجاب شد و پرده را کشید

اما تمام حادثه را مادر تو دید

 

وقتی غریب دید تو را باورش نشد

هی چند بار دست به چشمان خود کشید

 

باور نداشت مادرِ دریا، حسین او

تنها عقیق با دو لب تشنه می‌مکید

 

با زینبش دوید که: یک لحظه صبر کن

یک بوسه از گلوی لطیفت دوباره چید

 

بارید اشک در پی باران سنگها

سیلی به روی می‌زد و انگشت می‌گزید

 

خون تا محاسنت خبری سرخ برد و بعد

لبهای پیرهن که به پیشانیت رسید،

 

افتاد چشم مادرت ـ ای وای ـ همزمان

با چشم حرمله به همان نقطه سفید

 

با تیر قلب نازک او هم دوباره سوخت

گویی دوباره داغیِ میخ دری چشید

 

قلبت فقط حریم خدا بود و تیر او

اینبار «یا لطیف» ترین سینه را درید

 

غوغا به پا شد و وسط تیر و نیزه‌ها

تنها صدای ناله و افتادنی شنید

 

آمد صدای گام نفسگیر و تیره‌ای

رنگش پرید و با دل زینب دلش تپید

 

با چشم خون گرفته و با چکمه‌ای سیاه

خنجر کشیده بود و به سمت تو می‌دوید

 

شیون کنان زنی لب گودال قتلگاه

می‌بست رو به منظره چشمان نا امید

 

از روی مهربانت اگر شرم کرده بود

از پشت ظالمانه سرت را چرا برید؟

 

با چشم بسته فاطمه فریاد می‌کشید

ای وای میوه‌ی دل من تشنه شهید

 

دیگر ندید جسم تو را زیر پای اسب

نوری یگانه دید، به الله می‌رسید

 

قاسم صرافان

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - اشعار شهادت امام حسین

 

بادها  عطر  خوش سیب  تنش  را   بردند

سوختند و خبر سوختنش را بردند

 

نیزه ها بر عطشش قهقهه سر می دادند

زخمها   لاله ی  باغ  بدنش را بردند

 

دشنه ها  دور  و  بر پیکر  او  حلقه   زدند

حلقه ها نقش عمیق یمینش را بردند

 

این عطش یوسف معصوم کدامین مصراست

که روی  نیزه  بوی  پیرهنش  را بردند

 

تا که معلوم نگردد به کدام آیین است

اهل صحرای تجردکفنش را بردند

 

باد ها سینه زنان زودتر از خواهر او

تا مدینه خبر آمدنش را بردند

 

یوسف آهسته بگویند نمیرد یعقوب

 

گرگها یوسف گل پیراهنش را بردند

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - سید محمد بابامیری

 

سر می کشد  در حنجری آتش گرفته

غمناله های خواهری آتش گرفته

 

اینجا  کبوتر  بچه  ها  را  یک کبوتر

پیچیده  در بال  و پری آتش گرفته

 

فریاد  عصمت  شعله می گیرد دمادم

از تار و پود  معجری  آتش   گرفته

 

بشتاب  زینب ! درمیان شعله ها باز

دامان طفل دیگری   آتش  گرفته

 

آنسوی فریاد عطش صد حنجره دارد

در لای لای مادری آتش گرفته

 

از  داغ  این  آلاله  های  غرقه در خون

هر گوشه چشمان تری آتش گرفته

 

قرآن تلاوت می کند فرزند قرآن

از روی نیزه با سری آتش گرفته

 

پیش نگاه خسته ی پروانه ، شمعی

افتاده بر خاکستری  آتش  گرفته

 

بی شک تمام  این وقایع ریشه دارد

در ارتفاعات دری آتش گرفته

 

سید محمد بابامیری

 

**********************

 

 اشعار عصر عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(ع) - یوسف رحیمی

 

در اين غروب غريبي ببين کواکب را

به نيزه ها سر زخميّ نجم ثاقب را

 

بخوان به لحن حروف مقطعه امشب

حديث غربت زينب، بخوان مصائب را

 

چرا عزيز دلم «هَل أتَي» نمي خواني

ببار جرعه اي از کوثر مناقب را

 

بخوان «وَلِيُّکُمُ الله» را پناه حرم

بگو حکايت اين مردمان غاصب را

 

براي تسليت خاطر «ذَوِي القُربَي»

ز تازيانه و سيلي ببين مواهب را

 

بخوان «لِيُذهِبَ عَنکُم» شکوه غيرت من

که دور سازي از اين کاروان اجانب را

 

مسيح خستة من ندبة أنا العطشان

به خون نشانده دل بيقرار راهب را

 

لب مقدس قرآن و خيزران بوسه!

و «أم حَسِبتَ» بخوان اين همه عجائب را

 

بيا شبي به خرابه بياوري با خود

براي دخترکت ليلةُ الرغائب را

 

هنوز بر لب تو بغض «أيَّ مُنقَلبٍ»

به انتظار نشسته غريب غائب را

 

یوسف رحیمی

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار عصر عاشورا - روضه وداع شهادت امام حسین(ع) - علی اکبر لطيفيان

 

گمان نمي كنم اين روح پيكرم باشد

تني كه مثله شده در برابرم باشد

 

بدن بدن كيست اينچنين شده است ؟

اگر خداي نكرده برادرم باشد ...!

 

گمان نمي كنم اين زير نيزه افتاده

حسين فاطمه يعني برادرم باشد

 

تو را خدا بگذاريد بوسه اش بزنم

كه قول ميدهم اين بار بار آخرم باشد

 

كفن كه نيست عبا نيست ، بوريا هم نيست ؟

بد است بي كفن اين مرد محترم باشد

 

علی اکبر لطيفيان

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

بمان که روشنی دیده ترم باشی

شبیه آینه ای در برابرم باشی

 

هوای خیمه من بی نگاه تو سرد است

بمان که مایه دلگرمی حرم باشی

 

چه شد که از ته گودال سر در آوردی

تو زینت سر دوش پیمبرم باشی

 

در این شلوغی گودال تنگ قول بده

کمی مراقب پهلوی مادرم باشی

 

تو در بلند ترین نیزه منزلت کردی

به این بهانه مگر سایه سرم باشی

 

جواب خنده دشن به خواهرت با کیست؟

مگر تو قول ندادی برادرم باشی

 

تو آفتابی و بالای نیزه هم که شده

بمان که روشنی دیده ترم باشی

 

علی اکبر لطیفیان

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(ع) - مجتبی حاذق

 

باور نخواهد کرد چشمان ترت را

باور نخواهد کرد دشمن ، باورت را

 

ققنوس بی پروای من آتش نگیری

طاقت ندارم دیدن خاکسترت را

 

یک ذره از این بیشتر مهمان ما باش

طولانی اش کن این وداع آخرت را

 

یک کم نگاهم کن ، نگاهم کن ، نگاهی ...

تا که ببینی توی چشمم مادرت را

 

یا ایها العاشق ، دلم معشوق چشمت

با خود ببر میدان برادر ، خواهرت را

 

از دشمنانت آب می خواهی چرا ؟ ... نه

از دست دادی پیش از این آب آورت را

 

در مقتلت چیزی نمی بینم به جز خون

می بینم اما پاره های پیکرت را

 

در دست طوفان بود دیدم وای طوفان ...

می برد هم انگشت و هم انگشترت را

 

از من توقع داشتی ساکت بمانم ؟!

وقتی به روی نیزه می بینم سرت را ...

 

مجتبی حاذق

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - روضه وداع حضرت زینب(س) - محمد بیابانی

 

تو میروی و دل من دوباره می ریزد

و خواهر تو به راهت شراره می ریزد

 

خدا کند که بمیرم نبینمت تنها

غریبی تو به جانم شراره می ریزد

 

مرو که بوسه ای از زیر حنجرت چون آب

بروی آتش این غصه چاره می ریزد

 

تو سیب سرخ بهشت خدایی و دارد...

...ز پیکر پر زخمت عصاره می ریزد

 

 مسیر آمدنت تا خیام خونین است

ز بسکه از زرهت خون، هماره می ریزد

 

مرو که بعد تو تنها به جرم یک بوسه

عدو به روی سرم بیشماره می ریزد

 

مرو که بعد تو از نیزه ها و نعل ستور

به خاک، پیکر تو پاره پاره می ریزد

 

محمد بیابانی

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - اشعار شهادت امام حسین(ع) - علی اکبر لطیفیان

 

ته گودال پیکری مانده ؟

که بگوییم برداری مانده  ؟

 

گفت بهتر که از جلو نبرید

بی گمان راه بهتری مانده

 

چقدر نامرتبت کردند

پیکری نیست پیکری مانده

 

چقدر غارت تو طول کشید

یک نفر رفته دیگری مانده

 

تازه این سهم تا کوفه است

از تن تو اگر سری مانده

 

گرچه بیرون کشیدم از بدنت

ولی این تیر آخری مانده

 

علی اکبر لطیفیان

 

**********************

 

اشعار ماه محرم - اشعار روز عاشورا - اشعار حضرت زینب(س) - سیده فاطمه نوری

 

 

 

خواهم نشست آینه سان در برابرت

تا بنگرم به چشم علی رزم آخرت

 

ای آفتاب بر سر سرنیزه ها بتاب

قرآن بخوان برای تسلای خواهرت

 

دشمن که حمله کرد به خیمه به خنده گفت:

زینب کجاست سید و سالار و سرورت؟

 

اینک به سوی خیمه ما می کنند رو

آن اسب های رد شده از روی پیکرت

 

با شعله های آتش و با تازیانه ها

تا تسلیت دهند به غمهای دخترت

 

گویا نشسته مادرم اندر بهشت خلد

آغوش خود گشوده بر آن جسم بی سرت

 

بابا به اشک بر سر کوثر نشسته است

سیراب کرده حنجر خونین اصغرت

 

در قتلگاه بر سر دامن گرفته بود

آن جسم زخم خورده و مظلوم، مادرت

 

می خواستم بیایم و از زیر نیزه ها

پیدا کنم تو را و دهم جان در برت

 

ناگه سه ساله دخترکی گریه کرد و گفت

عمه بیا که سوخت دلم سوخت دخترت

 

آتش گرفته بود به دامان بچه ها

آتش به جان ساقه گلهای پرپرت

 

آبی نبود تا کنم آتش خموش و لیک

با اشک چشم کردم و با یاد کوثرت

 

دشمن به سویم آمده با تازیانه اش

من می روم به شام به همراهی سرت

 

ای کاش یابم فرصتی از تازیانه ها

تا بنگرم دوباره به لبخند آخرت

 

قرآن بخوان که وقت سفر یاریم کنی

جانم فدای صوت خوش و خون حنجرت...

 

سیده فاطمه نوری

اشعار اهلبيت عليهم السلام...
ما را در سایت اشعار اهلبيت عليهم السلام دنبال می کنید

برچسب : اشعار ماه محرم,اشعار ماه محرم جدید,اشعار ماه محرم الحرام,اشعار ماه محرم ترکی,اشعار ماه محرم شب اول,اشعار ماه محرم وصفر,اشعار ماه محرم 92,شعر ماه محرم,شعر ماه محرم کودکانه,شعر ماه محرم برای پیش دبستانی, نویسنده : karbala1391a بازدید : 13 تاريخ : پنجشنبه 22 مهر 1395 ساعت: 4:00